دیروز همین که نشستم تو سرویس یادم اومد:اه!گوشیمو خوابگاه جا گذاشتم
بعد یکی از دوستان داشت برمیگشت خوابگاه که مجددا برگرده دانشگاه :بهش گفتم گوشیمو برام بیار
بعد از گذشت یه چند ساعت دیدم دوون دوون داره میاد سمتم!!!
منم برگشتم خواستم مزه بریزم بهش گفتم:ئه تو چرا اومدی زنگ میزدی خودم میومدم میگرفتم!
برگشت گفت:بهت پیام دادم!!!
منو میگی!!!اصن خلا مغزی شدم!!!
جاذبه سیب، آدم را به زمین زد؛
و جاذبه زمین، سیب را؛
فرقی نمی کند؛
سقوط ، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه ای؛ غیر از خداست؛
به جاذبه ای می اندیشم که پروازم می دهد؛
خدا...
یه بار اومدم خودمو واسه مامانم لوس کنم
بهش گفتم مامان اگه من بمیرم چیکار میکنی؟
گفت مرگ بگیری مردشور برده …
الهی به تیر غیب گرفتار بشی…
سرت به سنگ لحد بخوره …
لال شی ایشالا آخه این چه حرفیه؟!
داشتم عزرائیلو میدیدم خداوکیلی
مسافر اول : تاسکی تاسکی واسا سوار شم
مسافر دوم: خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ :)))
مسافر اول :زهر مار به چی میخندی؟
مسافر دوم: عزیزم تاسکی یعنی چی؟ این که تاسکی نیست:|
مسافر اول: خو پ چیه ؟!
مسافر دوم: این شصخیه نه تاسکی :|
امروز كه از خواب بيدار شدم از خودم پرسيدم : زندگی چه می گويد؟
جواب را در اتاقم پيدا كردم،
سقف گفت : اهداف بلند داشته باش!
پنجره گفت : دنيا را بنگر!
ساعت گفت : هر ثانيه با ارزش است!
آيينه گفت : قبل از هر كاری به بازتاب آن بينديش!
تقويم گفت : به روز باش!
در گفت : در راه هدف هايت سختی ها را هُل بده و كنار بزن!
زمين گفت : با فروتنی نيايش كن!
.
.
.
.
و در آخر، تخت خواب گفت : ولش کن بابا بگیر بخواب !!!
مادر است دیگر..... گاهی دلش خیلی برا فرزندش تنگ میشه
اولی:چقد خوندی خیلی سخته!نمیشه جمش کرد!
دومی:من از ساعت 2 تا 7 داشتم جزوه جلسه 5 رو میخوندم 5 ساعت یه جزوه!!!
من تو اون لحظه
هنوز تازه میخواستم برم انتشارات جزوه ها رو بگیرم!!! بعد فکر کردم شرایط خیلی بحرانیه برم خونه درس نمیخونم موندم خوابگاه آخر هفته رو تک وتنها
ااز دیروز شروع کردم برا خوندن... کلی وسط درس خوندن استراحتم کردم سرجمع ۶ ساعت مطالعه کردم تا وسط جزوه جلسه ۷ رو خوندم!!!
الان نمیدونم مشکل از منه یا از اونا!!!
ملت الکی جو میدن!!!فوتبال رو از دست دادم واسه چی ؟!
شب آرزوهاست بیا دعا کنیم برای آن کودکی
که در آن سوی پهناور زمین امشب را گرسنه خواهد خوابید.
و برای آن بیماری که فردایش را کسی امیدوار نیست.
بیا از خدا بخواهیم رنج های آدمی را بکاهد و آرامش او را بیافزاید
این روزا استعداد عجیبی تودرس نخوندن و تِِر زدن به امتحان پیدا کردم!!!
حالم از خودم بهم میخوره که قدر نعمتو ندارم!!!
هرگل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار امانش نمیدهد...
بادلی محزون وخاطری حزین درگذشت نوگل ناشکفته باغ خویش را به عزا نشسته ایم...باشد که حضور شما سروران موجب شادی روح آن تازه گذشته و تسلی خاطر بازماندگان باشد...
مراسم خاکسپاری:جسدش گربه خورده چیزی نداریم به آغوش سرد خاک بسپاریم!
مراسم سوم و هفت:خوابگاه...اتاق...(سرویس ایاب و ذهاب موجود است!!!)
جوجوی نازنینم هیچ گاه از خاطرمان نخواهی رفت...روحت شاد و یادت گرامی...
به مامانم میگم سرم درد میکنه
میگه چرا ؟
میگم شاید تومور مغزی دارم …
میگه خفه شو ذلیل مرده … این حرفا چیه میزنی؟؟!!!
منظورش اینه که خدا نکنه عزیزم !!! ….
البته فکر کنما!!!:D
ساعت ۳و نیم بعد ازظهر تو تو اوج خستگی و خواب آلودگی!دیدیم یکی داره در میزنه!!!
-یعنی کی میتونه باشه این موقع شب؟!
در و باز کردم دختره فهمید خواب بودیم کلی عذر خواهی و معذرت خواهی کرد که دیگه منم از سر تقصیراتش گذشتم!
من:بفرمائین
-بچه ها دانشجو پزشکی دارین تو اتاقتون؟!
-همه دانشجو پزشکی هستیم
-شما خودتونم دکترین؟!
- 
بفرمائین...
-دیدم دفترچه شو آورد جلو و گفت:میشه این دارو رو برام بنویسین تو دفترچه؟!
-ممممم
نه دیگه تا اون حد دکتر نیستم ...
دیدم داره چپ چپ نیگام میکنه فکر کرد دستش انداخنم برگشتم بهش توضیح دادم که:هنوز ترم بعد علوم پایه میدم تازه!!!شما نسخه میخواین برین طرف خوابگاه.... اونجا همه رزیدنتن کمکتون میکنن...
پ.ن:هنوز نفهمیدم چرا هرچی میگم ملت فکر میکنن دارم دستشون میندازم؟!
اگه شماها میدونین خواهشا بهم بگین!!!
به نظرم باس ملت برن اونی رو که اولین بار گفته "گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی" بیارن، بعد چار کیلو غوره بدن دستش و همینجوری واستن و صبر کنن ببینن چطوری میخواد حلوا درست کنه دوروغگو!
آیا می دانستید هر کسی به شما می گوید تنیل، خودش درک درستی از استراحت ندارد ؟:D
هر دین،هر مذهب، یا هر عقیده ای داشته باشیم بازم شهدا واسه هممون محترمن...
این عکس رو میذارم به افتخار تموم اونایی که رفتن تا ما باشیم...
من هیچی راجع به عکس نمیگم فقط کافیه یکم تو عکس دقت کنید میبینید که کلی حرف تو این عکسه....
تو این دوره و زمونه؛ اگه کسی تونست بخندوندت! باید بهش کادو بدی، ینی اینقد اعصابا داغونه...!!
خو حالا کادوی من چیــــه؟؟ =))
نیگا چقد جوجوهام نازن!
اونو ببین انگار موهاشو آلمانی زده باشن!!!خدا چه خط چشمی هم واسه اش کشیده!
پ.ن:به کاربرد جزوات آموزشی سیستم گوارش دقت نمائید!!!
دوستان عزیز آخرین اس ام اسی که از طرف "من" براتون اومده؟!
پ.ن:بقیه دوستان که از طرف من براشون اس ام اس نمیاد آخرین پیامی که براشون اومده رو قید!!!!!!!!!! کنند...
یکی از فانتزیام اینه که:
الان که تقریبا تو اوج چرت و پرت گفتنم از Anticsام خداحافظی کنم!!!
کلاس نه گذاشتنیه و نه رفتنی...
عزیزم !
کلاس فقط پیچوندنیه . . . :|
پ.ن:دوستان با یه اسمی کامنت بذارین که حداقل بنده بجا بیارمتون!!!!
دوستم از اتاق رفته بیرون طبق عادت مالوف گوشیشو برداشتم که بازی کنم 
اومده تو مِگه:داری چکار مُکنی؟!
-پیاماتو میخونم!
-احیانا یه درصد احتمال نَمِدی من یَچیزی خصوصی تو گوشیم داشته باشم؟!
-الی از من به تو نصیحت آدم چیزای خصوصیشو تو جاهای عمومی مث گوشیش نگه نَمِداره
نمدونم چرا بد بد نگام کد نه شما بگین گف ناحسابی زدم؟؟؟!!!
هم اتاقیم دیشب برگشته بهم مگه:
اگه گشت تیمارستان هم مث گشت ارشاد رو بود اولین نفری که گیر میوفتید تو بودی!!!
پ.ن: از من به شما نصیحت به سال پایینی رو ندین!!!
پ.ن۲: سال پایینی هم اتاقی به دل نگیریا صرفا جهت مزاح بود!
ای خدا ...
هرچی سرمون بیاد حقمونه چون شهدامونو یادمون رفته...
هفته قبل یادواره شهیدگمنام دانشگامون بود سرویس اومد یه مینی بوس!!!برا کل خوابگاهها!!!
و دیشب قرار بود ببرن سینما یه 5-6 تا اتوبوس اومده بودن!!!که هرکدوم هم اضافه بر ظرفیتشون مسافر داشتن!!!!
بدجور دلم گرفت...
کی الان حوصله داره بره آز باکتری آخه!!!
بعد دوباره مجبور شیم لام رنگ آمیزی کنیم تا هفته بعد کل دستامون رنگی باشه!!!
اما باز هم دوستم دارد!!!
کی شعر تر انگیزد
خاطر که حزین باشد...
نشسته بودم یهو مامانم از آشپزخونه اومد، بی مقدمه شروع کرد درباره فلفل صحبت کردن که:
میدونستی فلفل لاغر میکنه و ضد سرطانه؛
بعد نشست دو ساعت از خاطرات گذشتش و غذاهای خوشمزه و پر فلفل عمه اش حرف زد
آخرش معلوم شد فلفل از دستش در رفته، ریخته تو (ناهارمون).
ینی همچین مامان توجیه کننده ای دارم من!
داداشم از سر کار اومده بعد از ناهار جلو تلویزیون خوابیده منم تو اتاق دارم باکتری میخونم هیچکی هم خونه نیست تلفن داره خودشو میکشه من نمیرم بردارم چون حسین هست اگرم خوابه فوقش بیدار میشه! داداشم جواب نمیده چون نیازی نیست او انرژی مصرف کنه!!!
دیگه دیدم تلفن خودشو خفه کرد دلم به حال داداشم سوخت گفتم بهر حال خسته اس رفتم دیدم :
ای دل غافل! نشسته داره کتاب " رازهایی در مورد زیبایی پوست!!!!!" میخونه!!!
بهش میگم :هوی چرا گوشی برنمیداری؟!
در کمال آرامش میگه:
چون نه با تو کار دارن نه با من!!! هر کی با من کار داره موبایلمو میگیره هر کی با تو کار داره بهت اس میده بقیه هم که نیستن!!!برا چی انرژی تلف کنیم!!!
خداییش تو بیست و چهار پنج سالی که از خدا عمر گرفته جز معدود دلایل عقلانی بود که به زبون آورد!!!
من دیروز که از دانشگاه برگشتم خوابیدم ساعت 9 امروز صبح بیدار شدم!!!بدون اینکه هیچی از دور و برم متوجه بشم ! نه آلارمای گوشیمو شنیدم نه صداهای مامانم نه حتی روشای خاص داداشم که برا بیدار کردن افراد بکار میبره!!!
حس اصحاب کهف بهم دست داده الان!!!
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سرداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
صبح از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمانی یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
برتو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه"مادر"داشتن...
فریدون مشیری
بیچاره آهویی که صیدِ پنچه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صیدِ چشمِ آهویی است
دارم به این فکر میکنم وقتی یه جزوه رو میشه تو یه روز خوند حتما میشه تو یه روزم درسش داد !
پس ما چرا یه ترم دانشگاه میریم ؟
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺭﺩﯾﻒ ﺍﻭﻝ ﮐﻼﺱ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺷﻦ !
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ !
ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ..
یه فرشته هم هست که تو جاهای سخت به جات تصمیم گیری میکنه. . .
اسمش فک کنم (( کُبرائیل )) باشه .
دستم بش نرسه فقط !
همینه که همش گند میزنه :|
این متنو بخونید شاید یکم عوض بشید . . . . . . . . . .
+ادامه مطلب
یه پشه اومده بود تو اتاقم اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده تا منو دید گریه اش گرفت :(
بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسفندی چیزی بکشی
توی بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی !
دستاشو باز کرد و منو بغل کرد گفت دلتنگت بودم رفیـــــــــــــــق
بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن...
اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود.
الانم چایی و شیرینی و آجیلشو خورده وتخت خوابیده
بیچاره حق داشت خسته راه بود.
فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه.
دیروز همین که نشستم تو اتوبوس که از کرمان برگردم میبد یهو یه صدایی به گوشم خورد یه دختره داشت با تلفن حرف میزد انگار .چنان با عشوه حرف میزد که کنجکاو شدم ببینم کیه! به دوستم که کنارم نشسته بود میگم: هما این کیه؟؟؟!!!
دوتایی داشتیم زیر چشمی اطراف و میکاویدیم!!!
از چیزی که میدیدم مخم سوت کشید!!!
به هما اشاره کردم مسیر نگاهمو تعقیب کنه تا سه ساعت دوتاییمون اینجوری 
بودیم!!!
دختر خانومی که با اون ناز و ادا داشت دلبری میکرد یه سرباز بود که صندلی کنار ما نشسته بود!!!
تازه از طرفش شارژ هم میگرفت!!!
یه عده ای از پسرا تو پروژه ی به سمت تساوی حقوق!!! کاملا دارن خودشونو به دخترا میرسونن!!!
