نوستالژی!

دارم کتابای خواهرمو جلد میگیرم اصن یاد و خاطرات دوران شیرین مدرسه برام تداعی شده :D

ولی کتابا هم کتابای قدیم که بوی نوئی کاغذشون آدمو سرمست میکرد :D این کتاب جدیدا معطر نیس:|

تعیین سطح!

تعیین سطح کتبی رو که ندادم چون خبر نداشتم

به واسطه ی آبجیم قبول کدن امتحان شفاهی بدم

در همین حد بگم وقتی خواهرم برگمو دید : سرشو انداخت پایین و گفت گمشو آبرو منو جلو اینا بردی:|

تقصیر من نبود:|

:|

اومدم خونه مادرم نمازش تموم شده بود، داشت دعا مي كرد...

تا منو ديد گفت:

اينو مي گما خدا.... 

نمي دونم داشت پشت سره من به خدا چي مي گفت *:|

سلام...


پس از سلام جواب سلام لازم نیست؟

برای زخمی راه التیام لازم نیست؟

رسیدنم به تو واجب ترین نیازم بود

و گرنه باقی درخواست هام لازم نیست…

کبوترانه هوای تو را به سر دارم

برای کفتر جلدت که دام لازم نیست...


ضامن آهو...


السلام علیک یا امام الرئوف....

حتما قرار شاه و گدا هست یادتان

آری همان زمان که زدم دل به نامتان

مشهد...حرم...ورودی باب الجوادتان

آقا! عجیب دلم گرفته برایتان...


ای خدا...


باشد بتاز اسب خودت را ولی سکوت

تنها جواب رج رج شلاقهای تو

+ادامه مطلب

ادامه نوشته

امروز روز ما بود


-صبح با اولین نگاه به ساعت به عمق فاجعه پی بردم ...وای 6:20 ...عمرا به مینی بوس 6:30 و کلاس 8 برسمبا سرعت هر چه تمام تر حاضر شدم و با یه نصفه لیوان چایی راهی دانشگاه شدممهم نبود صبحونه نخوردم چون جدیدا بوفه به سالن دانشکده منتقل شده

ساعت6:38 با استرس به ایستگاه رسیدم همین که از ماشین پیاده شدم سرویس رفت الی رو دیدم که پنجره به من خیره شده بهش اشاره کردم ماشینو نگه دارهبالاخره به سرویس رسیدم راننده با گفتن این جمله که :صندلی ندارم رو چارپایه باید بشینی باهام اتمام حجت کرد

ولی اشکالی نداشت بهتر از نرسیدن به کلاس بود

نزدیکای باهنر بود که الی پیشنهاد داد با تاکسی بریم و منتظر خط نمونیمو من سعی داشتم قانعش کنم تو این وضعیت داغون اقتصادی از این ولخرجی های خرکی نکنههمین که به امام حسین رسیدم خط دانشگاه رفت!!! ومن به الی گفتم که با تاکسی بریم!
یهو یکی از آقایون با برانداز کردن چهره های مسافرا به این نکته پی برد که همه دانشجوئیم و به راننده پیشنهاد داد که بره دانشگاه یزدمن که قبلا با مینی بوسهایی که میرفتن دانشگاه یزد همسفر شده بودم رو به دوستان گفتم بچه ها با این مینی بوس بریم خیلی راه باید پیاده بریمادوستان اعتنایی به حرفم نکردنو انگار تنها کسی که حرفمو شنید راننده بود که با صدایی رسا برگشت و رو به مسافرا گفت:هرکی قراره بین راه پیاده شه از همین الان پیاده شه!!!

 و دوستان با چهره هایی غضبناک به بنده خیره شده بودن!!!حتی دانشجوهای دانشگاه یزد هم چپ چپ نگاه میکردن آخه امکان داشت اگه ما 5 نفر پیاده میشدیم به دلیل نصف شدن جمعیت اونا رو هم همونجا امام حسین پیاده کنن
سومین نفری از بچه های پردیس بودم که داشتم به فرموده ی راننده عمل میکردم و از ماشین پیاده میشدم که یهو راننده ازم پرسید کجا میخواستین پیاده بشین؟!
-دانشکده پزشکی
-کجا میشه؟!
- (یعنی چه دانشگاه متروکی داریم ما) رو به رو خوابگاه دانشگاه یزد
-خب کجا میشه
-....
یکی از آقایون: آقا اینا هم تو همون مسیرن میدون عالَم پیاده میشن!!!
منعالَم میدون عالِم !!!بازم من
راننده:میدون عالَم کجاست؟
من آخرین میدون قبل از دانشگاه ها!!!
بالاخره با اصرارهای اون آقای دانشجو  و بقیه راننده قبول کرد که ما هم سر راه برسونهنزدیکای میدون عالِم بودیم که برگشتم به دوستان گفتم آماده باشین که باید پیاده شیم راننده که تازه متوجه شده بود عالَم کجاست و ما به کدوم ناحیه متعلقیم ازمون پرسید رو به رو دانشگاه آزادین؟!
من: بله
و این بود که راننده به جای ادامه دادن به صراط مستقیم و رفتن به سردر دانش دانشگاه یزد پیچید به سمت ورودی خوابگاه دانشگاه یزد و ما رو هم نزدیکای سر در پردیس دانشگاه علوم پزشکی پیاده کرد برای حساب کردن کرایه مسیر اضافه هم گفت هرچی پول بلیط خط میدین همونقدر میشهبه محض پیاده شدن یه فرشته ی پراید سواری جلو پامون ترمز کرد و ماهرچی شرمنده شدیم و به ظاهر نخواستیم مزاحم بشیم اون اصرار کرد که بشینیم ما رو برسونه  و ما هم از خدا خواسته 5 نفری به زور خودمونو جا دادیم خانوم مهربونه ما رو تا دانشکده رسوند

و اینگونه بود که ما نه پول تاکسی دادیم و نه حتی یک قدم پیاده راه رفتیم!

صندلی داغ

با سلام
 قرار بود صندلی داغ رو  از هفته آینده شروع کنیم ...ولی چون سهیلا جان گفتن که قراره هفته بعد بچه ها برن ثبت نام دانشگاه ها و تهران رو به قدوم خودشون مزین کنن و نیستن گفتیم که از همین الان شروع میکنیم و تو هفته آینده هم ادامه میدیم که محدثه جون و سال پایینی هم از زیارت برگردن و از محضرشون مستفیض بشیم!!!


و اینک شما و اولین صندلی داغ وبلاگ ساعت به وقت جوونی
با حضور مدیریت خود وبلاگ"فرزانه"

هـــــــــــــــــــی...

قفسی باید ساخت
هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست
با پرستوها
و کبوترها
همه را باید یکجا به قفس انداخت
روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است
که چرا
به حریم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاری است که خوبی خفته است
و بدی بیدار است ...

بوی ماه مهر!

فردا باید بریم دانشگاه :(((( ترم قبل که هماهنگ شده بود نریم عده ای رفتن این ترم که دیگه جای خود داره:|

+خدا کنه قضیه بیو 1 من ختم بخیر بشه...

++نمیدونم چه مشکلی پیش اومده کامنتای پست صندلی داغ ثبت نمیشن خدا رو شکر :D

+++این روزها عجیب احساس میکنم ناشکرم!خدایا...:(

صندلی داق!

 

بنده به عنوان مدیریت وبلاگ میخوام یه پیشنهاد بدم  که اگه با استقبال عموم رو به رو بشه (نشه)  اجرایی اش میکنم !

میخوام صندلی داغ بذارم ... البته نه فقط برا خودمبرای اونایی که پایه ثابت وبلاگن... هر چند وقت یبار یکیشون با دعوت من بیاد بشینه رو صندلی و پاسخگوی سوالات شما عزیزان باشه  نظرت؟!

ینی چی آخه!

ﻣﻦ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯽ
ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ،
ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺣﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﺯﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻥ!
ﻭ ﻣﺮﺗﺒﺎ ﻣﯿﭙﺮﺳﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺭﻓﺘﯽ !؟ :|
چرا کسی رسیدگی نمیکنه ؟!

روزمون مبارک

سلام بر تو، بانوی آب‏ها و آیینه‏ها
سلام بر تو، زیباترین مطلع غزل‏های عاشقی
سلام بر نجابت دست‏ها و کرامت نگاه‏هایت
«اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطمة معصومه»


خداوند لبخند زد
دختر آفریده شد!
لبخند خدا روزت مبارک

خاص!


خاص بودن تو مغزاتفاق میفته وگرنه واسه خرم کروات بزنی خاص میشه...!

سارا سادات

Sara is my love

چقد این طفلوگ مظلومه :*

آروم برین ادامه مطلب خوابه بیدارش نکنین:D

ادامه نوشته

فرزند کمتر زندگی بهتر؟!


دیشب عروسی تک دونه فرزند داییم بودیم...خوش گذشت جای همتونم خالی...

من دیشب تازه متوجه شدم که این که میگن فرزند کمتر زندگی بهتر حرفی بس مزخرفه... والا ...

دیشب نه خواهری بود که همراه عروس دوماد باشه نه برادری که پشتیبان و حامیش باشه...

چه زندگی بهتری شد آخه؟!

help me

+چند روزه ذهنم درگیره ادامه ی این شعر یادم نمیاد هرچی هم میگردم تو وسایلم و کمدم برگشو پیدا نمیکنم اگه کسی میدونه بگه برام:


"حوا شدم که مال تو باشم ولی خدا

من را نصیب بچه ی آدم نمیکند!"


++آدرس وبلاگ دکتر بقایی (خواهر راضیه سادات) چی بود شعراشو میخام...

دست و جیغ و هورا!

اقا انقد دوستیاتون رو به خاطر ابی و قرمز خراب نکنید

اصن هر دوشون ایول دارن هر دوشون باحالن !

.

.

.

.

.

.

هم استقلال هم طرفداراش...

دموکراسی!

بابام ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ
ﺑﻌﺪ ﯾﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ﻓﮑﺮﺍﺗﻮ ﮐﻦ ﺑﻌﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ !
پدر دمکراته ما داریم ؟ :|

قارچ خور!

من هنوزم در عجبم که قارچ خور چطوری با سرش آجرو میشکوند،
ولی وقتی به لاک پشت میخورد میمرد ؟! :|

میدونم!

رمز همون رتبه کنکور

ادامه نوشته

عقرب گزیدگی

یه زنبور بخت برگشته فلک زده از همه جا بیخبر بی زبون به شست پای داداش ما ابراز اردت کرده یه بوس کوچولو فقط!!! پای داداشم دیدن داره ها دوبرابر شده !!!صبح میخواست بره سر کار پاش تو کفشش نمیرفت زنگ زده به دوست و همکارش که "برا من مرخصی رد کن و پامو عقرب زده"!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی کزت نمایی تو خونواده ما یه چیز موروثیه!!!
بعد الان دوستاش زنگ زدن و کلی نگران حالش شدن و از رو هم نمیره پررو!!! با آب و تاب وشروع میکنه به تعریف !!! اینا به کنار الان مساله اینا دوستاش میخوان بیان عیادتش!!! مامان منم خونه نیست ! و من تک و تنها بعد از ناهار باید برم تو کار نظافت و خدمات!!! خودشم که انقد عقرب عقرب کرده باورش شده از جاش جم نمیخوره!!!!

قبول دارین؟!


 خستگى و کوفتگى بعد از بیدار شدن خودش یه استراحت مفصل میخواد !

نظرسنجی!

نظرﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻦ ﭼﯿﻪ ؟

۱- ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﻢ

۲- خیلی ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑم

۳- ﻋﺎﻟﯿﻢ

۴- ﻓﻮﻕ اﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﻡ

۵- ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ

تورو خدا ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﭘﺬﯾﺮﻡ :D

عرز خواهی!

من از طریق این تریبون  در معرض دید عموم  از اون عزیزی که دیروز بهش گفتم

" مشه همین الانوگ بری گم شی مشه؟!"

به شدت عذر میخوام  خب من فک کدم مذاری به حساب اون همه بدوبیراه و فحشی که نثار من کدی!

بجان خودم اصن قصدی نداشتم چرا قهر کدی ؟!

تو نمدونی امروز صب وقتی ساعت 10 بیدار شدم و دیدم از طرف Dr...joon  هیشتا پیامک یا میس کال ندارم چه حالی شدم   اصن گریه ام اومد...

من دیروز اگه عذرخواهی نکردم فک کردم شوخی گرفتی حرفمو  ولی وقتی دیدم کله سحر ساعت 7:30 خبری از زنگات نبوده که منو برا درس خوندن بیدار کنی تازه فهمیدم جدی جدی قهر کدی!!!

من بدون هیچ شائبه ای به ضرس قاطع مگم که اشتباه کردم...میشه ببخشی میشه؟!

++  این سرماخوردگی و گلودرد و رانی نوز !!!  هم شده قوز بالا قوز ! دیشب نتونستم بخوابم صبحم خواب موندم اه اعصاب ندارم!

بعله!

برای بعــــــضی از آدم ها «محــــــــــــــــــَبت» مثل فیلم خارجی بدون زیر نوــــیس می مونه:

نمی فهمنـــــــــــــــش !!

توقع بیخود!

بعضیا هم هستن که باید بهشون گفت :
این اشتباه تو نیست که درک نمیکنی و نمیفهمی ،
اشتباه منه که “توقع” دارم بفهمی :|

علوم پایه

 

فک کنم لینک زیر مفید باشه!

چگونه برای آزمون علوم پایه آماده شویم!؟

آرامش

آرامش یعنی اینکه
بدونی پنج شنبه عروسی پسر داییته و در عین حال نگرانی اینو نداشته باشی که

 "واااااااااای حالا من چی بپوشم؟؟؟!!!"
بخاطر رسیدن به چنین درجه ای از آرامش روحی به خودم میبالم !!!

معجزه!


معنی معجزه رو موقعی میفهمی که اس ام اس اشتباهی بفرسی امـا fail بشه . . !

ستاره ی من!

من از بچگی 1ستاره رو نشون کردم تو آسمون میگفتم این ستاره منه وقتی فهمیدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست!!!

آف لاین!

خب گاهی وقتا هم (مث امروز من) آدم حوصله نداره ینی نه اینکه کامل حوصله نداشته باشه ها فقط و فقط برا خودش حوصله داره میخواد تنها باشه!برای دل خودش باشه!

درنتیجه از صبح که بیدار میشه اولین حرکتش بعد از قطع کردن آلارم گوشیش قرار دادن اون تو حالت آف لاینه!!!

بهترین نسخه برا روزایی که آدم میخواد با خودش خلوت کنه!

هیچی!

چیز خاصی به ذهنم نمیرسه...

+ادامه مطلب

ادامه نوشته

پیشنهاد کاری!


داداشم یه سری دوره آموزشی براش گذاشتن که در حین اون دوره ها استادش ازش (از قیافه اش نه ، از معدل و استعدادش) خوشش اومده یه پیشنهاد کاری فوق العاده بهش داده
کلی براش خوشحالم اینجور که برام توضیح داد خیلی به نفعشه حتی حسابدارهای محل کار فعلیش فکر کردن داره خالی میبنده  براشون!!
ولی مشکلی که هست مامانم خیلی با کار تو جایی غیر از شهرمون براش موافق نیست

قراره امروز  من برای مامانم توضیح بدم اون شرکت مث این آموزش حسابداری های پوکیده و الکی میبد نیست که... یه شرکت حسابداری بزرگه که تو سطح کشور مطرحه و کل برنامه های  سیستم های حسابداری کشور دست ایناست  بعدشم اصولا نیروهاشو استخدام رسمی میکنه و حسین بعد از یه مدت کوتاه کار تو اونجا هر جایی بره و بگه تو فلان شرکت سابقه کار دارم بشمر 3 بهش کار میدن بعدتر از همه اینا بلوار سعیدی میبد تا بلوار جمهوری یزد یک ساعتم با هم فاصله ندارن (یه سری توضیحات دیگه هم داداشم برام داده  که در غیابش هی بگم ها ولی تخصصی بود من نفهمیدم
 خلاصه اینکه برام دعا کنین بتونم مامانم رو راضی کنم ...داداشم که پیشنهاده رو قبول میکنه در هر صورت... فقط دوست نداره مامانم مخالفش باشه


+اینقد این مامان ما وابسته داداشمونه نمیذاره تا یزد تنها بره... اونوقت ما تک و تنها میرفتیم کرمان قرار بود 7 سالم اونجا باشیم!!!
++ استاده اول از داداشم پرسیده متاهلی؟!داداشم گفته نه! بعد استاده گفته بعد از کلاس بمون کارت دارم... همین یه جمله کافیه مادرم احساس خطر کنه!!!! این موضوعو فقط من فهمیدم و دیشب هم به داداشم گفتم نباید اینو برا مامان میگفتی مادر شوهره بهر حال!!!!... جاتون خالی کلی خندیدیم!!!

بعله دیگه!

روایت داریم که میگه این پسرهایی که ابروهاشونو بر میدارن

99% پدراشون  جلوی چشم اینها؛ موهاشون رنگ میکردن :)))

من که عاشق فامیل دور بودم و هستم شما؟!

مجری: این چیه میخوای بفروشی ؟؟!!

فامیل: اون درِ ماسته...

مجری: درِ ماسته !؟

فامیل: بَرَ، چشتونو گرفته ؟؟ :)

مجری: کی درِ ماست میخره آخه ؟؟!!

فامیل: اونایی که با عجره ناهار میخورن بعد در ماستشونو بر میدارن میندازن سطر آشغار، اونا برای اینکه

اگه نصف ماستشون زیاد مونده باشه کپک نزنه، این دَرو میخرن میزارن روش که از آفت جوروگیری بشه!!..




مجری: حالا این چند هست ؟

فامیل: خریداری شما؟ میخوای؟

مجری: مثلاً...

فامیل: باید زنگ بزنم بپرسم!...

مجری: به کی زنگ بزنی!؟

فامیل: زنگ بزنم ببینم اَران چند شده، تو همین ثانیه، چون ثانیه به ثانیه داره میره بارا... :)))

مجری: در ماسته این!!! :|

فامیل: آقا من اینو به شما بفروشم خودم نمیتونم بخرم . . . :))))

کافی نت بدی نیست!

بابام میگه : خجالت بکش ناپلئون ب سن تو بود شاگرد اول کلاس بود …..

بعدش منم گفتم : بابا ناپلئون ب سن شما بود امپراطور بود …!

هیچی دیگه من الان از بیرون خونه، توو کافی نت در خدمتتونم! :))

درد دل نامه!!!:D

+ زندگی چقد سخته!(فلسفه این جمله رو فقط یه نفر میفهمه:D )

++  کلی وقته مسیر سعیدی - پارک فلسطین رو پیاده نرفته بودم از سال سوم راهنمایی به بعد...این روزا برام تجدید خاطره میشه...دلم تنگ میشه برا اون روزا

+++  از اینکه بالاخره دارم تصمیمو اجرایی میکنم از خودم راضی هستم

++++  از دست خودم عصبانی هستم که نه گفتن بلد نیستم...من چقد باید رودروایسی داشته باشم...اینجوری داره به من لطمه میخوره...الکی دو روز از وقتم رفت... آی کیو بالا بدون ای کیو هیچ فایده نداره!!!

+++++  یادم رفت چی میخواستم بنویسم!!!!:|

++++++  تصویر اون دبیر تو ذهن من خراب نشد و نمیشه!!!


ستایش

این جواب به دوست مهربون مجازی ام ستایش جون

رمزش هم که اعلام کردم بهت:)

ادامه نوشته

آیا میدانستید!

  ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ " ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ شبها وقتی شما خوابید رو صندلی ها یا مبلهای دور ورتون بشینن و تا صبح نگاتون کنن:| .

ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ " ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ شبهاﺍز زیر تخت وقتی می خواید برید آب بخورید یا دستشویی پاتون و بگیرن :| .

ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ " ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ شبها ﺍﺯتوی کمد دیواری که درش نیمه لا هستش با یه چشم بهتون تا صبح نگاه کنند :| .

ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ " ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯﮔﻮﺷﻪ ﺑﺎﻻﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻮﺭﺏ ﺟﻠﻮ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻨﺪ؟ |: .

ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ " ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ وقتی تو حموم دارید شامپو میزنید و چشمتون بستس روبروتون هستن و بهتون نگاه می کنن البته در بعضی از مواقع هم پشتتونن و میزنن پشتتون :| .

کیه؟!

کیه؟ کیه؟ کیه؟
کیه؟ کیه؟ کیه؟
واکنش اعضای خانواده وقتی شما تلفن وجواب می دی :|
(نمیذارن نفست بالا بیاد)

نوستالژی!

کی یادش میاد؟!


خخخخخخخ


رمزش همون رتبه کنکورم!

ادامه نوشته

روزتون مبارک

آبله ، وبا ، مخملک

جوش و کهیر و کورک

جذام و گال و برفک

قند و فشار و سرخک

طرح و کشیک و عینک !

روز پزشک مبارک !

 دوستای خوبم ، دانشجوهای امروز و دکتر بعد از این ها روزتون مبارک...