در هم!!!

 

+متاسفم برا انسانیتی که مرده و هفت تا کفن هم پوسونده! بابام بهم میگه در این موارد هیچی نگم و بگم من خبر ندارم ولی من نمیتونم ببینم یکی هرچی رسیده پشت سر یه دختر بیچاره از همه جا بیخبر گفتهخودمو میذارم بجا اون دختره  و میبینم باید ازش دفاع کنم حداقل تو اون موردی که ازش خبر دارم شاید یکی از علتایی که دختر داییم میگفت بهتره آدم تو دانشگاهی درس بخونه که آشنا توش نباشه همین بودآبروی مردم شده بازیچه دست ملت

++دختری که ذکر خیرش در پست پایینی رفته چند روز پیش بازم هم مسیر من بود ازم میپرسه: میگن پزشکی 7 ترمه تموم میشه آره؟!

من 

برای اطمینان از سلامت گوشام 2 بار پرسیدم چی؟!که برای بار سوم مطمئن شدم واقعا منظورش ترم هست نه سال

 من: 7ترم که نه 7 سال اگه بیشتر نشه

دختره فکش کف زمین چسبید

 دارم میرم یه کتاب با عنوان پزشکی چیست بخرم ایندفعه دیدمش بدم بهش

 این روزا ما اعصاب ندار خدا هم هی ما رو مورد آزمایش روانی قرار میدهنکن خدایا نکن قربونت برم من اعصابم خط خطیه شوخی نکن عزیزم!

+++ادامه مطلبم از خودمه با همون رمز رتبه کنکور مخاطب خاصم نداره

ادامه نوشته

سعیکم مشکور!

سرت را بالا بگیر مَرد !

پینه های دستت هزار بار شرف دارد به داغ مهر پیشانی آن به اصطلاح حاجی!!!


+از خودم بود!

++ادامه مطلب پلیز!

ادامه نوشته

بدون عنوان!

تو که روزی گفتی:

"قایقی خواهم ساخت

پشت دریا شهری است..."

قایقت وسعت دنیا باید

همه ی اهل زمین دلگیرند...

غافل از گم شدن خود همگی

درپی گمشده ای میجویند

چه تلاش عبثی!

تا رسیدن به هدف

یک گذشتن باید!

نه گذشتن از شهر به دیاری دیگر!

یک گذشتن از خود

یک گذشتن از من...

باید اینگونه نوشت:

تو خدا را دریاب...

پشت دریاها نه!

که همین نزدیکی...

هرچه میخواهی هست!




از خودم بود!نظر یادتون نره!

درد...

درد اینجاست که دردم را نمی فهمی
ضربه میزنی...
لبخند میزنم...
به خیالت ضربه ات درد ندارد...
ضربه ی بعدی را محکمتر میزنی!
نه من دلیل ضربه هایت را می فهمم
نه تو حکمت لبخند های این زخم خورده را...
دل خوش می کنم دلم را به حرف قدیمی ها که گفته اند:
"اگر با من نبودش هیچ میلی..."
هر بار که نگاه سردت احساسم را به سخره میگیرد
دل بسته تر از قبل میشوم!
 حرف های تلخت...
رفتارهای خاصت...
همه را گذاشته ام به حساب خاص بودن خودم برای تو!!!
هرشب برای دلم قصه ها می بافم!
قصه هایی که خودم به حقیقتشان شک دارم!
دروغ چرا؟!
به کذب بودنشان ایمان دارم!
از علاقه و عشقی آمیخته با غرور میگویم!
غرور متعصبی که به عشق اجازه ی خودنمایی نمی دهد!
بیچاره دلم...
هنوز بچه است و زودباور!!!



یه دلنوشته بود از خودم...خوشحال میشم نظرتونو در موردش بدونم:)

لیلای مجنون...

چه تفاوت که بهار آمده و

دشت گلستان شده یکسر

مهر تو چون به دلم آمده

هر فصل مرا رنگ خزان است

آب از دیده روان است

نکند "سرو چمانم"

که دلت با دگران است

تیر مژگان سیاهت

آذری در دلم افکندو

از آن روز

بریدم ز همه عالم و آدم

تیره گشته همه روزم

همه ی سال و همه ماه

به رهت چشم بدوزم

هرکه این حال مرا دید

بخندیدو بگفتا:

"که بدیده است که لیلا

به تمنای وصالی شود آواره ی صحرا؟!"

بنگر عشق چه آورده به روزم

در غم هجر تو چون شمع بسوزم

بسازم...

"دکتر بعد از این"

پاسخ عشقت بود!!!!

با نگاهی نگران

با صدایی لرزان

تو به من گفتی: "کاش

به دل آری تو قرار"

نا خود آگاه به تو خندیدم

و تو با تلخندی

زیر لب می گفتی:

"تو چرا می خندی؟!

دل من دل بسته است

از همان روز نخست

که نگاهم به نگاهت گره خورد

خنده هایت آن روز

دل من را بِرُبود

لیک...

اما اینبار..."

تو زمن رنجیدی

و شتابان رفتی

نشِنیدی که صدایت کردم:

"که نرو! میمیرم!!!"

حرف تو حرف دل من هم بود

خنده ام از سرشوق

شاید هم از سر بُهت...

پاسخ عشقت بود!!!!

"دکتر بعد از این"

پ.ن: از اینکه نظراتونو دیر به دیر تایید میکنم به شدت معذرت !من آخر هفته ها آپ میکنم ولی شما ها سر بزنین آخه وب پستاش هر روز آپ میشه!!!!و نظر بدین خوشحالمون کنین!

بس کن دیگر...

چشمان پر از شیطنتم در برابر شرم نگاهت کم می آورند

ناخواسته سر به زیر می شوند!

راستش را بخواهی اصلا بازیگر خوبی نیستی!

کلام سردت را باور کنم یا آن نگاه های سنگین و پراحساس را...

به گمانم چشمانت با تو لج کرده اند!

درست مثل کودکی که با پدر و مادرش لج کند

هرچه هم چشم غره بروی

تهدیدش کنی

کار خودش را میکند

حرفش را می زند

از قدیم هم که گفته اند:

"حرف راست را باید از بچه شنید"!

و خدا می داند که چقدر حرصت می گیرد

که نمیتوانی جلویشان را بگیری!!!

و من خنده ام می گیرد

که هرچه رشته ای را پنبه می کنند!!!

بگذار صادقانه برایت اعتراف کنم:

دل من هم هواخواهت شده

حالا که دیگر دلش قرص است هوایش را داری



"دکتر بعد از این"

...

باز باران

باز من

و باز هم همان نیمکت همیشگی

تنها چیزی که بدجور توی ذوق میزند جای خالی توست!

آنقدر باهوش بودی که

عشق را از پس نگاه های سردم بخوانی

و من هم به همان اندازه بی عرضه!

که بتوانم عشقم را نفرت جا بزنم!

چقدر پاپیچ احساسم شدی

تا دوستت دارم را از زیر زبانم بکشی

چه شد که یکباره فراموشت شدم؟!

چه لذتی داشت خرد کردن یک غرور دست نخورده؟!

تو که می گفتی...

چه دروغهایی که نگفتی!

و من چه احمقانه تمامشان را باور کردم...

خودمانیم!دروغهایت را به تمام حرف های راست این روزهایت ترجیح میدهم...

بگو که برمیگردی...

بگو که جای خالیت همیشگی نیست

بی انصاف...

آسمان که به زمین نمی آید

بخاطر خدا...

این یکبار هم را دروغ بگو...

پ.ن: از خودم بود لطف میکنین اگه نظر بدین.

دل نوشته3!

میبینی آسمان را این چندروزه چقد آرام است؟

آخَر خیالش تخت است

میداند پای قولی که داده ام مردانه ایستاده ام

میداند و می بیند که چگونه میبارم

بهتر از خودش حتی!!!

پ.ن:متن از خودمه با نظرتون خوشحالم کنین:)

دل نوشته 2

هوای این روزهای پاییز هم بدجور به حال و هوای من شبیه شده!

گاهی آرام است

گاهی هم دلش میگیرد

 ابری میشود

نمیبارد

غرورش نمیگذارد که ببارد!

یکباره شروع میکند به زار زدن!

انگار غرورش را خرد کرده باشند

با اینکه میداند خیلی ها "خدا را شاکرند"

خوشحالند از اینکه میبارد!!!

اما دیگر اهمیتی ندارد

دلش خیلی پر است

شاید بارانش سیل شود

سیلی که تمام این مردم را به روز سیاه بِنِشاند!!!

اما مهربانتر از این حرف هاست که بتواند دلی را بشکند!!!

درست مثلِ من!!!

آمدی و آرامش روزهایم را با آن نگاه آرامت به یغما بردی!

احساسم را به بازی گرفتی

ابری

و درنهایت بارانی ام کردی!!!

وحالا من میبارم و تو خوشحالی

خوشحالی که "دعای بارانت" مستجاب شده

شاد باش

که من هم اینجا زیر باران برای شادی تو دست به دعا برداشته ام!!!

پ.ن:متنش از خودم بود بسیار بسیار خوشحالم میکنین اگه نظراتونو بگین.

...

هر جور که سرگرمش میکنم

از هر دری که برایش قصه میگویم

زبان نفهم!!!باز هم بهانه ی تو را میگیرد

دل است دیگر

اگر قرار بود حرف حساب سرش بشود

که میشد عقل!!!


پ.ن:متنیه که خودم نوشتم خوشحال میشم نظرتونو بدونم:)