یه پشه اومده بود تو اتاقم اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده تا منو دید گریه اش گرفت :(

بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسفندی چیزی بکشی

توی بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی !

دستاشو باز کرد و منو بغل کرد گفت دلتنگت بودم رفیــــــــــــ­­ـــق

بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن...

اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود.

الانم چایی و شیرینی و آجیلشو خورده وتخت خوابیده

بیچاره حق داشت خسته راه بود.

فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه.