دیشب رفتیم جشن میلاد امام هادی با اجرای سید علی ضیاقرار بود شام هم مهمون شون باشیم!!!جای هیچکدومتونم خالی نبود چون سه برابر ظرفیت سالن آدم اونجا بودبرنامه های جشن بد نبود ولی بعضیا انگار نمیخوان بفهمن اسم آدمیزاد روشونه!!!!در همین حد بسه از جشن بگذریم که ماجرای دریچه خوشتر است

الی از روز قبلش گیر داده بود که میشه از این دریچه رد شم؟! و هر بار با جوابهای جالبی از من روبه رو شده بود(حالا دیگه اینجا جا گفتنش نیست)

وقتی از جشن برگشتیم خوابگاه یه الویه داشتیم ۴ تا آدم گشنه شامم که نداده بودن!!! من داوطلب شدم برم تخم مرغ درست کنم با تابه و ۴ تا تخم مرغ از اتاق خارج شدم و بعد از ۲ مین سراسیمه وارد اتاق شدم که بپرسم تخم مرغها رو هم بزنم یا نیمرو؟!که دیدم یا خدا دو تا پا از دریچه بیرونه!و تو هوا معلق و ونوس و هما از اینور و همساده ها از اونور دارن الی رو راهنمایی میکنن!!!! حیف تابه رو شعله بود و مجبور شدم سریع برگردم آشپزخونه

چند دقیقه بعد که با نیمرو وارد اتاق شدم دیدم یه آدم تا نصفه از دریچه داره میاد تو اتاق خودمون!!!!الی داشت برمیگشت!!!اصن یه وضی!!!!

الی موفق شد از دریچه بگذره و پروژه ی تبادل الی ما هم با موفقیت انجام شد

بعد از اینکه شاممونو خوردیم و داشتیم میگفتیم چقد زشت که به دروغ نوشتن شام میدن پیچ خوابگاه اعلام کرد بچه هایی که جشن بودن بیان شام بگیرن


پ.ن: آخر هفته صندلی داغ داریم یادتون نره...منتظریم